شهرسازی مدرن
«شهرسازی مدرن» به عنوان تجلی فضایی جامعۀ مدرن شکل گرفت. شهرسازی مدرن بر مبانی و اصول مدرنیسم یعنی خردگرایی علمی، تمامیت گرایی، اقتدار گرایی، توسعۀ صنعتی، کمیت گرایی اعتقاد به برتری تمدن غربی استوار بود.
شهرسازی جدید از آغاز پیدایش خود شهر را کانون و مظهر توسعۀ جامعۀ مدرن و هستی مادی آن را یک ارگانیسم یا یک نظام کالبدی – فضایی تلقی کرده است و بر اساس این پیش فرض کوشیده است که حیات آن را چارچوب خردگرایی علمی و روشهای منطقی متعارف شناسایی و رفتار آن را هدایت و نظارت کند.
از دیدگاه شهرسازی مدرن و منشور آتن، شهر دارای چهار کارکرد اصلی (سکونت، کار، حرکت و فراغت) است که وظیفۀ اصلی شهرسازان و معماران سامان دادن به این چهار کارکرد و تقویت کارآیی شهری است.
بر این اساس شهرسازی مدرن با تحلیل و طبقه بندی فعالیتهای بشری و تعمیم منطقی آنها به تدوین و ترویج مفاهیم و روشهایی مثل طبقه بندی کاربری، تقسیمات کالبدی، سلسله مراتب راهها، مکانیابی فعالیتها، تعیین استانداردها و سرانهها و مانند اینها پرداخت که همۀ آنها حاکی از نوعی رویکرد خردگرایانه و کارکردگرایانه نسبت به شهر و شهروندان است.
-
-
مبانی نظری شهرسازی مدرن
- خردگرایی و پوزیتویسم علمی اساس شناخت جهان و تغییر آن است.
- انسان میتواند و باید به کمک علم جوامع بشری را به سمت توسعه و تکامل هدایت کند.
- پیشرفت اقتصادی و توسعۀ صنعتی سرچشمۀ توسعۀ جوامع بشری است.
- دولتها مسئولیت و حقانیت اداره و پیشرفت جوامع را به عهده دارند.
تمدن غربی به دلیل پیشرفت علمی و اقتصادی برتر از تمدنهای دیگر است.
به نظر مارشال برمن شهرسازی مدرن روایت و تصویر دیگری از شهر ارائه داده است: جهانی که به لحاظ فضایی و اجتماعی به پاره هایی مجزا تقسیم شده است.
شهرسازی مدرن، به تدریج از آرمانهای اولیۀ خود دور شد و با الگوی محدود و ایستای طرحهای جامع – تفصیلی به ساماندهی کالبدی و فضایی شهرها بسنده کرد.
در نتیجه شهرها به سرعت اسیر «سیطرۀ کمیت» بی هویتی، سلطۀ اتومبیل، ناامنی، آلودگی و یکسان سازی شدند و از پاسخگویی به نیازهای کیفی، اجتماعی و فرهنگی شهروندان بازماندند.
شهرسازی پسامدرن، برخلاف دعاوی شهرسازی مدرن، اصولاً مخالف نظریه پردازیهای تمامیت گرا و قطعیت گرا است.
بازنگری در مفهوم و تعریف شهرسازی (بعد شناخت شناسی)
شهرسازی پسامدرن، بر خلاف دعاوی شهرسازی مدرن، اصولاً مخالف نظریه پردازیهای تمامیت گرا و قطعیت گرا (فرا روایت) است و به دلایل زیاد معتقد است که صرفاً از طریق تحلیل علمی – عقلانی و روشهای منطقی و استقرایی نمیتوان رفتار شهرها را در حال و آینده پیشبینی کرد و به انبوه مستئل و نیازهای ناشناخته و متغییر شهروندان پاسخ گفت.
دانش شهرسازی، در شرایط معاصر، بیش از آن که به «خرد ناب» و علوم فنی و مهندسی متکی باشد به مبانی علوم اجتماعی و روشهای جدید پژوهش (کمی و کیفی) استوار است.
بر این اساس دانش شهرسازی دیگر نمیتواند مدعی شناخت کامل شهر و تعیین وضعیت آن در آینده باشد. بلکه در نهایت راهنمایی برای شناسایی روندها و هداین آنها در جهت خواستها، ارزشها و نیازهای شهروندان، همراه با بازنگری مستمر است.
بازنگری در اهداف و وظایف شهرسازی (بعد محتوایی)
شهر فقط یک سازمان کالبدی و کارکردی نیست، بلکه بستر زندگی مادی و معنوی شهروندانی است که فراتر از نیازهای زیستی در جست و جوی کسب رضایت، آسایش، ایمنی، احساس هویت، ادراک معنا و زیبایی، پیوند با گذشته و آینده، حفظ منابع و ارزشها، احساس همبستگی، پویای و سرزندگی و مانند اینها هستند.
بنابراین اهداف و وظایف شهرسازی به طور فزایندهای به سمت تأمین توسعۀ پایدار، اعتلای کیفیت زندگی، امنیت عمومی، تقویت روحیۀ شهروندی، همبستگی جمعی، عدالت اجتماعی و … تحول پیدا کرده است.
برگرفته از نوشته های :مهدی زاده
بزرگترین آسیبی که تفکر مدرنیته به شهرها وارد کرد ماشین انگاشتن شهر بود.حال آنکه شهر موجودی زنده است که کلیه اجزای آن در قالب سیستمی واحد قرار گرفته اند.حال اگر جزئی از این سیستم آسیب دیده باشد کل سیستم دچار مشکل می شود.طرح های جامع و بلند نگرانه به ویژه در ایران نگرش سیستماتیک در قالب بروکراسی های سخت انگارانه نسبت به شهر دارند که مانعی بزرگ برای رشد و پویایی شهرهای آینده می باشد.
از این که نظرتون رو با ما درمیان گزاشتید سپاسگزاریم
واقعا در شهرسازی باید چهار رویکرد را در نظر گرفت (سکونت، کار، حرکت و فراغت) تا شهرهای مانند پرند بدون فضایی برای فراغت و حتی کار فقط محل خوابگاهی ایجاد نشود.